شعر در مورد فلفل

شعر در مورد فلفل ,شعر درباره فلفل,شعری در مورد فلفل,شعری درباره فلفل,شعر درباره ی فلفل,شعر فلفلی و مرغ کاکلی,متن شعر فلفلی و مرغ کاکلی,شعر فلفلی,شعر دزد مرغ فلفلی,شعر فلفلی و کرم ابریشم,شعر مرغ فلفلی,شعر کودکانه فلفلی,شعر دزده ومرغ فلفلی,شعر فلفل نبین چه ریزه,شعر فلفل قرمز,شعر فلفل,شعر دانه فلفل سیاه و,شعر دانه فلفل سیاه و خال,شعر دانه فلفل سیاه,شعر دانه فلفل سیاه ایرج میرزا,شعر درباره فلفل,شعر دانه فلفل سیاه و خال مهرویان سیاه

شعر در مورد فلفل

در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد فلفل برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید

گل آورد سعدی سوی بوستان

بشوخی و فلفل به هندوستان

چو خرما به شیرینی اندوده پوست

چو بازش کنی استخوانی در اوست

شعر در مورد فلفل

فلفل فکنده است برآتش بنام ما

آن خال هندوئی سیه مهره باز باز

اکنون که در کشاکش زلفت فتاده ایم

ما و کمند عشق و شبان دراز باز

شعر درباره فلفل

مرا که خال تو فلفل فکنده است برآتش

چرا ز غالیه دلبند می کنی و دلاویز

برون ز شکر شیرین سخن مگوی که فرهاد

به نیم جو نخرد خسروی ملکت پرویز

شعری در مورد فلفل

به خال مشکین بر خد احمرش گویی

نهاده اند بر آتش به نام من فلفل

سر عزیز که سرمایه وجود منست

فدای پایش اگر قاطعست وگر واصل

شعری درباره فلفل

خال هندوی تو بر آتش عارض شب و روز

پی احضار دل سوختگان فلفل داشت

در ره عشق مرا حسرت مقتولی کشت

که نگاهی گه کشتن به رخ قاتل داشت

شعر درباره ی فلفل

مریض صرع را کافور در پیکر زند آتش

حرارت از مزاج صاحب حمی برد فلفل

نگیرد ماه تا نور ضمیر وی به رو تابد

میان آفتاب و او شود صد کوه اگر حایل

شعر فلفلی و مرغ کاکلی

رخت کز دانه فلفل نهاده خال بر عارض

کدامین روز کان یک دانه صد خرمن نمی سوزد

نسازد دوست جز با دوست تا سوزد دل دشمن

تو چندین دوست می سوزی که کس دشمن نمی سوزد

متن شعر فلفلی و مرغ کاکلی

دلم را گر نمی خواهی که سوزی ز آتش سودا

ز خال عنبرین فلفل چرا بر آتش اندازی

بر افروزی روان حسن اگر عارض برافروزی

بر اندازی بنای عقل اگر برقع براندازی

شعر فلفلی

زلف و خط تو با هم، هندوستان و طوطی

رخسار و خال مشکین، کافور و حب فلفل

سودای زلف مشکین، دارد دل شکسته

دیوانه گشت مسکین، می بایدش سلاسل

شعر دزد مرغ فلفلی

بگو چکار کنم؟

با فلفلی که طعم فراق می دهد

با دردی که فصل را نمی شناسد

شعر فلفلی و کرم ابریشم

در سفره ام فلفل سبز ، نمک و نان دارم

شرابی را که در کوزه ام برایت نگه داشته بودم

به تنهایی تا نیمه سر کشیدم

در حالی که چشم به راهت بودم

چرا این قدر دیر کردی ؟

شعر مرغ فلفلی

شما میرید بیرون

غذا میخورید

غذاتون اضافه میاد؟

من حتی اگه نمک و فلفلاشو

تا اخر تموم کنم

فک میکنم پولم حروم شده

شعر کودکانه فلفلی

ببین جوجہ… فلفل نبیـن چـہ ریـزه 😐

وانگـهے دریـا شـود 😐 اے بابا بازم ڪہ نشـد…

حالا خـر بیـارو باقـالے پاک کن! 😐

هولم نڪنید دیگہ… اه 😐

بالاخرہ یـروزے منم شاخ میشم 😐

اها در ضمن به ارواح عمم نیستے در حدم 😐

شعر دزده ومرغ فلفلی

دختره رفته عطاری به فروشنده میگه

آقا زردچوبه دارین

فروشنده میگه بله

بعد دختره میگه خوب نیست رنگ دیگشو ندارین

فروشنده از وحشت فلفل هندی خورده خودکشی کرده

شعر فلفل نبین چه ریزه

نشسته بودم یه هو مامانم از آشپزخونه اومد،

بی مقدمه شروع کرد درباره فلفل صحبت کردن که:

میدونستی فلفل لاغر میکنه و ضد سرطانه و. . .

آخرش معلوم شد فلفل از دستش در رفته، ریخته تو (شاممون)!!

شعر در مورد فلفل

بیشتر بخوانید :

شعر در مورد تکیه گاه

شعر در مورد تیکه انداختن

شعر در مورد تیغ

شعر در مورد تغییر انسان

شعر در مورد تغییر و تحول